توضیحات
کوین، کوالای کوچولوی قصهی ما، دلش میخواهد هر روزش مثل روز قبل باشد. او میخواهد در محیطی امن و بیخطر روز و روزگار بگذراند، اصلاً دل خوشی از ماجراجویی ندارد و برای خودش آن بالایِ بالای درخت قشنگ جا خوش کرده… یکدفعه اتفاقی میافتاد… کوین را به پایین درخت میکشاند؛ انگار آن پایین پایینها هم خبرهای خوبی هست!!
«آخر میدانی؟ چون زیاد حرکت نمیکرد، آن بالا برایش امن بود. به نظرش پایینِ درخت، زیادی ترسناک، زیادی سریع، زیادی پرسرو صدا، بزرگ و زیادی عجیبوغریب بود. نهخیر، کوین دوست نداشت از جایش تکان بخورد و از تغییر خوشش نمیآمد.»
کارشناسان میگویند:
وبگاه نقد کتاب اسکول لایبرری ژورنال (School Library Journal): تصویرسازی عالی با متن موزون کتاب هماهنگ است و داستانی قدرتمند با مضمون «بیخیالی» و «آشنایی با اتفاقات تازه» و «امتحانکردن چیزهای جدید» خلق کرده است.
وبگاه نقد کتاب بوک لیست (Booklist): نثر سرزنده و موزون با تصویرسازیهای رنگارنگ این کتاب گروهی از حیوانات خندان و شاداب را نشان میدهد و پیام داستان را در پایان به زیبایی بیان میکند: «هرگاه چیزهای جدید را امتحان میکنی، زندگی زیبا و زیباتر میشود.» نویسنده در این کتاب بین ترسهای پایهای کوین و ترسهای منطقی او تعادل برقرار کرده است.
در این جنگل چه خبر است؟
شما جواب این سؤال را میدانید؟ میپرسید کدام سؤال!؟ «شیر و یک سؤال موشی!» را بخوانید تا بفهمید ماجرا از چه قرار است.
شما میدانید چرا سنجابهای جنگل ما دلشان میخواهد همیشهی همیشه خودشان برنده باشند؟ وقتی «سنجابها وارد میشوند…» چه اتفاقی میافتد که هر دوتایی آنها بیشتر و بیشتر با هم دوست میشوند؟
از گرگی کوچولوی ما، ویلف، چه میدانید؟ فکر میکنید عاقبت «گرگی که گم شد!» میتواند راه خانهاش را پیدا کند و برسد به گلهی گرگی خودش؟
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.